قلعه ای است بفاصله 3500 گزی در شمال غرب قریۀ گل آباد. واقع در علاقۀ حکومت درجۀ اول گرمسیر مربوط به حکومت اعلای گرشک و موقعیت آن بین خط 63 درجه و 45 دقیقه و 12 ثانیۀ طول البلد شرقی و خط 30 درجه و 33 دقیقه و 36 ثانیۀ عرض البلد شمالی میباشد. (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
قلعه ای است بفاصله 3500 گزی در شمال غرب قریۀ گل آباد. واقع در علاقۀ حکومت درجۀ اول گرمسیر مربوط به حکومت اعلای گرشک و موقعیت آن بین خط 63 درجه و 45 دقیقه و 12 ثانیۀ طول البلد شرقی و خط 30 درجه و 33 دقیقه و 36 ثانیۀ عرض البلد شمالی میباشد. (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
آنکه در کاخ و عمارت عالی زندگی می کند، کنایه از مرفه، ثروتمند، برای مثال از حادثه لرزند به خود کاخ نشینان / ما خانه به دوشان غم سیلاب نداریم (صائب - لغت نامه - کاخ نشین)
آنکه در کاخ و عمارت عالی زندگی می کند، کنایه از مرفه، ثروتمند، برای مِثال از حادثه لرزند به خود کاخ نشینان / ما خانه به دوشان غم سیلاب نداریم (صائب - لغت نامه - کاخ نشین)
ابن سلیمان. وی نخستین حاکم از طرف سلطان رکن الدین ابوالمظفر برکیارق بن ملکشاه بن الب ارسلان بود، بر سمرقند که پس از جنگ ماوراءالنهربه سمرقند آمد. (از اخبار الدوله السلجوقیه ص 78)
ابن سلیمان. وی نخستین حاکم از طرف سلطان رکن الدین ابوالمظفر برکیارق بن ملکشاه بن الب ارسلان بود، بر سمرقند که پس از جنگ ماوراءالنهربه سمرقند آمد. (از اخبار الدوله السلجوقیه ص 78)
کسی که راحت نشسته و جای بسیاری را متصرف شده. (ناظم الاطباء). کسی که هر جا او را خوش آید همان جا ساکن شود. (غیاث اللغات) (آنندراج) : حضور حریفان بس خوش نشین به تخصیص صدر اخص صدر دین. نزاری قهستانی (دستورنامه چ روسیه ص 2). من نه آن نقشم که هر ساعت نگینی خوش کنم چون نسیم خوش نشین هر دم زمینی خوش کنم. ظهوری (از آنندراج). تا بحسن خوش نشین او شود جایی دچار نیست چون آب روان یکجا قرار آئینه را. صائب (از آنندراج). صراحی بود کودک خوش نشین ندارد چسان گریه در آستین. ملاطغرا (از آنندراج). ، نورسیده. تازه آمده، بیگانه و اجنبی و غریب در میانۀ مردم بومی. (ناظم الاطباء). شخصی را گویند که در شهر یا دهی برای خود معاش کند. خوشباش. (از آنندراج). آنکه درده منزل دارد ولی جزء بنه بندی نباشد و کشت و زرع نکند از اینرو از ادای مالیات و عوارض ده معاف است. (یادداشت مؤلف) ، اجاره نشین. مستأجر (درتداول مردم قزوین). - امثال: اجاره نشین خوش نشین است، یعنی هر وقت که خواست خانه دیگر می گیرد و تغییر مکان می دهد
کسی که راحت نشسته و جای بسیاری را متصرف شده. (ناظم الاطباء). کسی که هر جا او را خوش آید همان جا ساکن شود. (غیاث اللغات) (آنندراج) : حضور حریفان بس خوش نشین به تخصیص صدر اخص صدر دین. نزاری قهستانی (دستورنامه چ روسیه ص 2). من نه آن نقشم که هر ساعت نگینی خوش کنم چون نسیم خوش نشین هر دم زمینی خوش کنم. ظهوری (از آنندراج). تا بحسن خوش نشین او شود جایی دچار نیست چون آب روان یکجا قرار آئینه را. صائب (از آنندراج). صراحی بود کودک خوش نشین ندارد چسان گریه در آستین. ملاطغرا (از آنندراج). ، نورسیده. تازه آمده، بیگانه و اجنبی و غریب در میانۀ مردم بومی. (ناظم الاطباء). شخصی را گویند که در شهر یا دهی برای خود معاش کند. خوشباش. (از آنندراج). آنکه درده منزل دارد ولی جزء بنه بندی نباشد و کشت و زرع نکند از اینرو از ادای مالیات و عوارض ده معاف است. (یادداشت مؤلف) ، اجاره نشین. مستأجر (درتداول مردم قزوین). - امثال: اجاره نشین خوش نشین است، یعنی هر وقت که خواست خانه دیگر می گیرد و تغییر مکان می دهد
نشیننده بر خاک. مجازاً متواضع و منکسر و خاکسار و خلیق. (آنندراج) : با خاک نشینان بنشین تا گویند هر چیز سبک تر است بالا باشد. خاقانی. ، مرده چونکه در خاک کنندش: ای دو جهان زیرزمین از چه ای خاک نه ای، خاک نشین از چه ای ؟ نظامی. ، (اصطلاح تصوف) واصل: نه در اختر حرکت بود و نه در قطب سکون گر نبودی بزمین خاک نشینانی چند. حاجی ملاهادی سبزواری
نشیننده بر خاک. مجازاً متواضع و منکسر و خاکسار و خلیق. (آنندراج) : با خاک نشینان بنشین تا گویند هر چیز سبک تر است بالا باشد. خاقانی. ، مرده چونکه در خاک کنندش: ای دو جهان زیرزمین از چه ای خاک نه ای، خاک نشین از چه ای ؟ نظامی. ، (اصطلاح تصوف) واصل: نه در اختر حرکت بود و نه در قطب سکون گر نبودی بزمین خاک نشینانی چند. حاجی ملاهادی سبزواری
آنکه در خانه نشیند، معزول. منعزل. بیکار از شغل دولتی. بیکاراز عمل، منزوی. عزلت گزین: هرکه چون سایه گشت خانه نشین تابش ماه و خور کجا یابد. ابن یمین. ، مغضوب
آنکه در خانه نشیند، معزول. منعزل. بیکار از شغل دولتی. بیکاراز عمل، منزوی. عزلت گزین: هرکه چون سایه گشت خانه نشین تابش ماه و خور کجا یابد. ابن یمین. ، مغضوب
آنکه در کنار راه نشیند، گدای سر راه، بی خانمان، غریب یا حکیم راه نشین. یا حکیم راه نشین متطببی که در کنار خیابانها مینشست و مردم را با دادن بعض حبوب مداوا میکرد
آنکه در کنار راه نشیند، گدای سر راه، بی خانمان، غریب یا حکیم راه نشین. یا حکیم راه نشین متطببی که در کنار خیابانها مینشست و مردم را با دادن بعض حبوب مداوا میکرد
آن که در هر جا خوشش آید بنشیند و اقامت گزیند، در اصطلاح کشاورزی آن عده از اهالی ده که نه مالک به حساب آیند و نه زارع، به مستأجر نیز اصطلاحاً خوش نشین می گویند
آن که در هر جا خوشش آید بنشیند و اقامت گزیند، در اصطلاح کشاورزی آن عده از اهالی ده که نه مالک به حساب آیند و نه زارع، به مستأجر نیز اصطلاحاً خوش نشین می گویند